دیشب هم گذشت. یک شب بد دیگر، یک روز بد دیگر. ومن...
دیروز تحملم تمام شد، منفجر شدم. آخر من هم آدمم؛ سنگ که نیستم. باور کن تحمل تمام این سختیها، این دوریها، این دلتنگیها، این بیخبریها سخت است. خیلی سخت. دیروز درد بود. درد نبود تو، درد دوری از دستان تو، درد بیخبری از اوضاع تو....
و مگر من چقدر تحمل دارم.
باور کن روزگارم خوش نیست. تلخ است. حرف میزنم میخندم راه میروم اما من هم مثل تو اوضاعم ب...د است. اینجا هم بد است دوری از تو بدترین اتفاق ممکن است و از من چه میخواهی؟ تحمل؟ نمیشود اصلا نمیشود تمام سعیم را کردهام همه چیز را امتحان کردهام اما...
نمیشود که نمیشود. درد دلتنگیات روز به روز بزرگتر میشود و بیشتر زجرم میدهد ذره ذره وجودم را میخورد.
کاری از دستم ساخته نیست جز تحمل. اما توان این کارمم نیست
قلبم تحمل درد به این بزرگی را ندارد
دیروز تازه فهمیدم چه شده. تو رفتهای و من تحملش را ندارم. تحمل دردی به این بزرگی. دیروز تازه فهمیدم....
نظرات شما عزیزان:
mehdi 
ساعت14:57---7 آذر 1390
سلام.خوبی.میبینم که کلی مطلب انداختی تو سایتم.هه هه هه
چه آهنگی داره وبلاگت
باهاش خوب حال میکنم
Aloneboy 
ساعت14:35---8 آبان 1390
چرا بیشتره شما دخترا اینطوری اید!!!
نمیدونم چرا هر کی به منم میرسه وابسته میشه!!!
به خدا فقط به خودتون ضربه میزنید
با اینکه پسرم این حرفو میزنم
به هیچ پسری فکر نکنید چون
همه ی پسرا یکین هیچ کدوم حاضر نمیشن پایه یه دختر تا اخرش بمونن
حتی خوده من!!!
خیلی خیلی کم پیش میاد که یه پسر
عاشق بشه!!!!
همه ی دوستت دارمو الکیه
من تا الان به چند نفر گفتم دوست دارم عاشقتم و....
میدونی همه پسرا عاشقن اما عشقشون
از یه دختر به دختره بعدی انتقال پیدا میکنه.
حالا خود دانی!!
هی بهش فکر کن!!!!!
Pe3are Tanha 
ساعت11:44---8 آبان 1390
چه مدت گذشته؟ حسابش را داری؟ من حسابش را دارم، حساب دقایقش را هم دارم. اما چه فایده.. تو رفتهای بدون آنکه برای آخرین بار مرا ببوسی برای آخرین بار بگویی دوستت دارم. و من، من تنها ماندهام بدون آنکه ببینمت و تو رفتی. آخرین حرفت چه بود؟ از من هم چیزی پرسیدی حرفی از من هم زدی؟ و من تنها ماندهام و نمی دانم با این بیکسی چه کنم با این بیتوئی که تا عمق جانم چنگ میزند و باید با این بیتوئی روزهای زیا...دی را پشت سربگذارم راه درازی در پیش دارم. راهی پر از تنهایی پر از دلتنگی و من مانده ام با این یکنواختی چه کنم با نبود تو... راستی تو هم دلتنگ میشوی؟ یاد خاطرات مشترکمان میافتی؟ من هر روز هر لحظه را با خاطرات تو زندگی میکنم. هر صبح که بیدار میشوم روی دیوار اتاق یک خط میکشم که امروز هم بی تو شروع شد.. تو، تو چه میکنی؟
من هر لحظهام پر از توست پر از حضور تو من به لحظههایی که باهم داشتیم و به لحظههایی که میتوانستیم داشته باشیم فکر میکنم؛ مقصر که بود من؟ تو؟ یا زمانه...
چه مدت گذشته؟ حسابش را داری؟ من حسابش را دارم، حساب دقایقش ....
Pe3are Tanha 
ساعت11:43---8 آبان 1390
......................
حیف
که باران شما را
خیس و پاره کرد
ای کفش های ِ قرارهای عاشقانه ی دیروزم...
باران ،
... باران ،
باران ،
فکر می کنم
سال هاست خورشید
از عشق ماه می سوزد
و باران
دلسوزی ابرهاست برای او ،
شایدم
باران عرق ریزان ابرهاست
وقتی می خواهند
زمین را دور خورشید بچرخانند...
_
هی تو !
محض خاطر ِ آن همه دیروز
نرو ،
_ کمی بمان
نگاه کن قطره های باران
وقتی از هم جدا می شوند
چه زود می میرند...
هی آسمان !
تو خجالت نمی کشی
با این همه سن و سال
تا دلت می گیرد
مثل بچه ها
های های گریه میکنی؟
Pe3are Tanha 
ساعت11:40---8 آبان 1390
کوله بارت رو مي بندم , همه چيز رو برات گذاشتم
خيالت راحت باشه
عشق رو گذاشتم تا بهش هديه بدي تا يه وقتي اونم مثل من , توی
حسرت داشتن عشق تو نمونه
محبت و صداقت رو گذاشتم
... ...... دروغ رو برداشتم تا يه وقتي اونم مثل من به
عشقت شک نکنه
بي وفا
من توي کوله بارت يه چيزه ديگه هم گذاشتم
وفا رو توي کوله بارت گذاشتم تا يه وقتي اون رو هم مثل من
تنها نذاري و بري
شايد اون تحمل و صبره منو نداشته باشه
باهاش مهربون باش همون طور که با من بودي, دوستش داشته باش همون طور که من دوستت داشتم
از قلبش مراقبت کن ولي نه اونطور که از قلبه من مراقبت کردي
تو ديگه مالِ اونی...!
†ɢα'§ : <-TagName->